| یادداشت |
در مسابقهی اقتصاد جهانی، توان تولید یک ملت است که حرف آخر را میزند.
این جمله بهمعنای کم ارج دانستن سایر ابعاد مانند علم و فرهنگ و سیاست
نیست، زیرا قدرت تولید، گرچه ابتدا در شمایل اقتصاد خود را نشان میدهد،
اما بهمحض ورود بهسایر عرصهها، آن مناسبات را نیز دگرگون و همساز
میکند. مرحوم جلال درست تشخیص داده بود که فارق میان غرب و سایر ممالک،
اهل تولید بودن یا مصرف کننده بودن است زیرا اقتصاد تولیدمحور، روحی تازه
بر سایر جوارح اجتماع میدمد:
اول: اقتصاد طفیلی غرب یا شرق، نمیتواند سیاست مستقل از غرب یا شرق را پشتیبانی کند بلکه سیاستمدار را به زبونی و دریوزگی میکشاند. در تجارب جهانی، کشوری را سراغ نداریم که بدون ایستادن بر پای تولید ملی خود، پرچم و گردن مردمانش افراشته مانده باشد و هر چه تولیدات یک کشور، جهانگشاتر شدهاند، سیاستمدارانش نیز اقتدار بیشتری در مذاکرات یافتهاند. بیجهت نیست که غرب حاضر است محصول را با قیمت کمتر در اختیار ما بگذارد بدون آنکه اجازه دستیابی به فناوری و توان تولیدش را بدهد.
دوم: در باب تولیدات مادی فرهنگی نیز کمابیش چنین است، ملتی که در تولید و محصولات مصرفی خود، احساس هویت مستقل کنند و نام کشورشان روی کالاها با افتخار حک شود، «ما» ی جمعی قویتر و اعتماد به نفس ملی بهتری دارند و بر هر تولید مادی از جمله کالای فرهنگی نیز تواناتر خواهند بود. صدور فرهنگ از طریق سریالهای سابقا ژاپنی و اخیرا کرهای، پیامد قدرت اقتصادی ۴۰ سال پیش ژاپن و ۲۰ سال اخیر کره است.
سوم: از سوی دیگر چون توان تولید جز با علم و فن نمیتواند دوام داشته باشد، ملت اهل تولید، در بلندمدت باید اهل علم نیز باشند و تولید، علم را نیز در پی خود میکشاند تا با نوکردن علم و فن، مزیتهای اقتصادیاش را از دست ندهد. اگر به درستی فرمودهاند که علم، سلطان است، اقتصاد قائد سلطان است یعنی افسار در دست اوست. در اقتصاد غیرمولدی که مانند برخی کشورهای حوزهی خلیج فارس از صدقه سری پول نفت، رونق هست اما توان تولید نیست، خبری از پیشگامی در علم هم نیست و در مقابل اقتصاد مولدی را سراغ نداریم که با گرمای علمی همراه نباشد. توان تولید بالاتر آلمان و انگلیس و فرانسه در میان سایر کشورهای اروپایی، بهوضوح از تفاوت دمای محیطهای علمیشان قابل شناسایی است و هر کشوری که حتی در میان کشورهای در حال توسعه، قوت علمی دانشگاههای چین یا مالزی را در آغاز جهش اقتصادش با امروز مقایسه کنید.
اینگونه است که نامگذاری اقتصادی سال آن هم بر مدار تولید، گرچه حاوی پیامی روشن از جهت سیاستگذاری اقتصادی مسئولان و رفتار اقتصادی ما مردم است اما شریان آب حیات تولیدمحوری، قلمروهای دیگر اجتماع را نیز سرسبز خواهد ساخت.
نسبت اقتصاد مقاومتی و تولید
در مسابقه سروری و پیشرفت که میان ملتها درگرفته است، میداندار عصر جدید، اقتصاد است و در مسابقهی اقتصاد، توان تولید یک ملت حرف آخر را میزند. توان تولید، حتی نسبت به شاخصهای متعارف اقتصادی، قبله نمای بهتری محسوب میشود، مثلا نرخ رشد اقتصادی بالا، اگر به یمن قدوم سرمایههای سیال خارجی در بازارهای بورس یا به برکت صادرات بیشتر نفت خام باشد، از منظر متعارف، کاملا مقبول و مایهی شعف است اما با عینک توان تولید، اگر نگوییم وجه تهدیدی آن برجستهتر است، دست کم قابل تمجید نیست، زیرا این رشد، مقاومتی و پایدار ارزیابی نمیشود، این رشد حاکی از ارتقاء توان تولید نیست.
ماجرا از اینجا آغاز میشود که بدانیم هر اقتصاد، صورت یا ظاهری دارد و نیز باطنی. معیارهای اقتصادی نیز به یک تقسیم، معیارهای حاکی ازصورت اقتصادند و معیارهای راوی باطن اقتصاد. اقتصاد مقاومتی بهجهت عنصر محوری خود یعنی «مقاوم» بودن، نگاه به باطن اقتصاد دارد، همانگونه که مقاوم بودن، چشم به باطن یک سازه یا ساختمان دارد نه آب و رنگ آن. معیار مقاوم بودن ساختمان با معیار زیبایی، میتواند دو ارزیابی متفاوت از یک بنا به دست دهد، در اقتصاد مقاومتی نیز ما محتاج تمایز بین معیارهای تحول صورت و تحول باطن هستیم. چنانچه معیار ما در اقتصاد، سرعت پیشرفت بود، ورود گسترده شرکتهای خارجی میتوانست در کوتاهترین زمان ممکن، پیشرفتهای بخش صنعت و نفت و غیره را بهدنبال داشته باشد. اگر معیار ما رفاه ظاهری بود، صادرات بیشتر نفت خام و تزریق تمام درآمدهای آن به کشور (مانند عربستان و سایر کشورهای نفتی) میتوانست درآمد سرانه و رفاه موقت جامعه را افزایش دهد اما زمانی که معیار را مقاوم بودن، قرار میدهیم تنها آن دسته از معیارهای صوری (مثل سرعت رشد اقتصاد، درآمد سرانه یا رفاه) برای ما مقبول میافتد که با بهبود مقاومت سازه اقتصاد ایران همراه باشد. بدین ترتیب گونههایی از رشد اقتصاد، مطلوب و انواع دیگری از رشد اقتصاد، نامطلوب شمرده میشود.
اول: اقتصاد طفیلی غرب یا شرق، نمیتواند سیاست مستقل از غرب یا شرق را پشتیبانی کند بلکه سیاستمدار را به زبونی و دریوزگی میکشاند. در تجارب جهانی، کشوری را سراغ نداریم که بدون ایستادن بر پای تولید ملی خود، پرچم و گردن مردمانش افراشته مانده باشد و هر چه تولیدات یک کشور، جهانگشاتر شدهاند، سیاستمدارانش نیز اقتدار بیشتری در مذاکرات یافتهاند. بیجهت نیست که غرب حاضر است محصول را با قیمت کمتر در اختیار ما بگذارد بدون آنکه اجازه دستیابی به فناوری و توان تولیدش را بدهد.
دوم: در باب تولیدات مادی فرهنگی نیز کمابیش چنین است، ملتی که در تولید و محصولات مصرفی خود، احساس هویت مستقل کنند و نام کشورشان روی کالاها با افتخار حک شود، «ما» ی جمعی قویتر و اعتماد به نفس ملی بهتری دارند و بر هر تولید مادی از جمله کالای فرهنگی نیز تواناتر خواهند بود. صدور فرهنگ از طریق سریالهای سابقا ژاپنی و اخیرا کرهای، پیامد قدرت اقتصادی ۴۰ سال پیش ژاپن و ۲۰ سال اخیر کره است.

در مسابقهی اقتصاد جهانی، توان تولید یک ملت است که حرف آخر را میزند.
این جمله بهمعنای کم ارج دانستن سایر ابعاد مانند علم و فرهنگ و سیاست
نیست، زیرا قدرت تولید، گرچه ابتدا در شمایل اقتصاد خود را نشان میدهد،
اما بهمحض ورود بهسایر عرصهها، آن مناسبات را نیز دگرگون و همساز
میکند.
سوم: از سوی دیگر چون توان تولید جز با علم و فن نمیتواند دوام داشته باشد، ملت اهل تولید، در بلندمدت باید اهل علم نیز باشند و تولید، علم را نیز در پی خود میکشاند تا با نوکردن علم و فن، مزیتهای اقتصادیاش را از دست ندهد. اگر به درستی فرمودهاند که علم، سلطان است، اقتصاد قائد سلطان است یعنی افسار در دست اوست. در اقتصاد غیرمولدی که مانند برخی کشورهای حوزهی خلیج فارس از صدقه سری پول نفت، رونق هست اما توان تولید نیست، خبری از پیشگامی در علم هم نیست و در مقابل اقتصاد مولدی را سراغ نداریم که با گرمای علمی همراه نباشد. توان تولید بالاتر آلمان و انگلیس و فرانسه در میان سایر کشورهای اروپایی، بهوضوح از تفاوت دمای محیطهای علمیشان قابل شناسایی است و هر کشوری که حتی در میان کشورهای در حال توسعه، قوت علمی دانشگاههای چین یا مالزی را در آغاز جهش اقتصادش با امروز مقایسه کنید.
اینگونه است که نامگذاری اقتصادی سال آن هم بر مدار تولید، گرچه حاوی پیامی روشن از جهت سیاستگذاری اقتصادی مسئولان و رفتار اقتصادی ما مردم است اما شریان آب حیات تولیدمحوری، قلمروهای دیگر اجتماع را نیز سرسبز خواهد ساخت.

در مسابقه سروری و پیشرفت که میان ملتها درگرفته است، میداندار عصر جدید، اقتصاد است و در مسابقهی اقتصاد، توان تولید یک ملت حرف آخر را میزند. توان تولید، حتی نسبت به شاخصهای متعارف اقتصادی، قبله نمای بهتری محسوب میشود، مثلا نرخ رشد اقتصادی بالا، اگر به یمن قدوم سرمایههای سیال خارجی در بازارهای بورس یا به برکت صادرات بیشتر نفت خام باشد، از منظر متعارف، کاملا مقبول و مایهی شعف است اما با عینک توان تولید، اگر نگوییم وجه تهدیدی آن برجستهتر است، دست کم قابل تمجید نیست، زیرا این رشد، مقاومتی و پایدار ارزیابی نمیشود، این رشد حاکی از ارتقاء توان تولید نیست.
ماجرا از اینجا آغاز میشود که بدانیم هر اقتصاد، صورت یا ظاهری دارد و نیز باطنی. معیارهای اقتصادی نیز به یک تقسیم، معیارهای حاکی ازصورت اقتصادند و معیارهای راوی باطن اقتصاد. اقتصاد مقاومتی بهجهت عنصر محوری خود یعنی «مقاوم» بودن، نگاه به باطن اقتصاد دارد، همانگونه که مقاوم بودن، چشم به باطن یک سازه یا ساختمان دارد نه آب و رنگ آن. معیار مقاوم بودن ساختمان با معیار زیبایی، میتواند دو ارزیابی متفاوت از یک بنا به دست دهد، در اقتصاد مقاومتی نیز ما محتاج تمایز بین معیارهای تحول صورت و تحول باطن هستیم. چنانچه معیار ما در اقتصاد، سرعت پیشرفت بود، ورود گسترده شرکتهای خارجی میتوانست در کوتاهترین زمان ممکن، پیشرفتهای بخش صنعت و نفت و غیره را بهدنبال داشته باشد. اگر معیار ما رفاه ظاهری بود، صادرات بیشتر نفت خام و تزریق تمام درآمدهای آن به کشور (مانند عربستان و سایر کشورهای نفتی) میتوانست درآمد سرانه و رفاه موقت جامعه را افزایش دهد اما زمانی که معیار را مقاوم بودن، قرار میدهیم تنها آن دسته از معیارهای صوری (مثل سرعت رشد اقتصاد، درآمد سرانه یا رفاه) برای ما مقبول میافتد که با بهبود مقاومت سازه اقتصاد ایران همراه باشد. بدین ترتیب گونههایی از رشد اقتصاد، مطلوب و انواع دیگری از رشد اقتصاد، نامطلوب شمرده میشود.